تقدیم به ...
دوباره باز هم لرزیدی ای دل
برای من چه خوابی دیدی ای دل؟
دوباره مثل یک پیچک چه آسان
به دور عاشقی پیچیدی ای دل
غرور سبز خود را با سخاوت
به یک لبخند او بخشیدی ای دل
تو مثل یک عروسک بی اراده
به هر سازی که زد رقصیدی ای دل
چقدر احساس پاکی داشتی تو
برای او که گل می چیدی ای دل؟
برایش شعر میگفتی ولیکن
نمیدانم به چه امیدی ای دل
تو را له کرد آسان زیر پایش
تو این را خوب تر فهمیدی ای دل
سراسر بغض بودی لا اقل کاش
جلوی او نمی تر کیدی ای دل
چه رنگی داشت احساس تو وقتی
زشهر چشم او کوچیدی ای دل؟
به یاد خاطراتش باز امشب
لباس شاعری پوشیدی ای دل
چه شد که شعر را اینگونه گفتی؟
تو معمولا نمی رنجیدی ای دل
نمیدانم کجایت سوخت دیشب
که جای گریه میخندیدی ای دل